ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





اشتراک های دانلود از ایران یو اف سی

در این بخش میتوانید اشتراک های دانلود از سایت را مشاهده و خریداری نمایید .

Team Xtreme Tehran
آموزش جوجیتسو برزیلی محل تبلیغ شما IWE محل تبلیغ شما
نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1
  1. #1
    مدیر بخـش

    مــدیر بخش
    تاریخ عضویت
    2014/08/12
    نوشته ها
    174
    1,205
    مبارز مورد علاقه AlanPatrick_Headshot

    17 ناگفته های زندگی ژنرال چوی هونگ هی بنیانگذار تکوان-دو (قسمت اول)

    ????????ناگفته های زندگی ژنرال چوی هونگ هی بنیانگذار تکوان -دو????????

    ????قسمت اول ????

    ناگفته های زندگی ژنرال چوی هونگ هی  بنیانگذار  تکوان-دو             (قسمت اول)



    ژنرال چوی هونگ هی در 9 نوامبر سال 1918 (به تقویم غربی در 22 نوامبر ) در روستای هاگا -میون در بخش شمالی هامگیونگ -نامتو در منطقه ناهموار و خشن هوادائه در میونگچون کره شمالی متولد شد .

    ژنرال چوی در این باره میگفت ...من در 9 نوامبر سال 1918 در کره متولد شدم .دران زمان تقویم کره 27یا 28 روزه بود.در سال 1960 تقویم کره ،غربی شد که 30 یا 31 روزه بود .باتوجه به تقویم غربی 22 نوامبر روز تولد من است .




    ژنرال چوی میگفت ....پدرم به شدت ضد ژاپنی بود. او همیشه به اینده من فکر میکرد وبه همین خاطر از من خواست که درباره شخصیت های چینی مطالعه کنم و هنر خوشنویسی را اموزش ببینم .او احساس میکرد که من یک روز بااستفاده از این مهارتها میتوانم یک کار از ساخت سنگ قبرها یاد بگیرم .من در کودکی شنیده بودم که اگر یک نفر خوشنویسی و شعر را یاد بگیرد میتواند در زندگی موفق باشد.پدرم همیشه در مورد اینکه چگونه من میتوانم خوشنویسی را یاد بگیرم فکر میکرد.این فکر روز و شب در ذهن من بود. یک معلم خوشنویسی بنام ما هو جینگ در شهر ما زندگی میکرد.او همسایه ما بود و پدرم از او خواست که به من خوشنویسی را اموزش دهد و او نیز پذیرفت .ما هو جینگ یک متن را نوشت و به من گفت که سعی کن این متن را مثل من بنویسی و من فقط یک خط را نوشتم واو به من گفت که تو در این کار استعداد داری و این حرف او پدرم را خیلی خوشحال کرد و ان لحظه هنوز هم در حافظه من است.

    (البته در بعضی از مقاله هایی که درباره ژنرال چوی نوشته شده از یک استاد به نام هان ایل دونگ نام برده شده و حتی گفته میشود که ژنرال چوی هنر رزمی تک کیون را برای اولین بار زیر نظر او اموخته است.)





    ژنرال چوی هونگ هی در یک خانواده فقیر متولد شد .پدر او چوی کوان جون طب گیاهی و طب سوزنی را اموزش دیده بود ولی تمایل زیادی به نوشیدن الکل و قمار داشت.اومالک یک ابجوسازی کوچک بود.ارث کوچک خانواده چوی از مادر او های جون امده بود. او فرزند ارشد یک خانواده ثروتمند بود.مادر چوی 8 فرزند داشت که 5 فرزندش در کودکی فوت کرده بودند .برادرش بونگ هی 3 سال از او بزرگتر بود. .چوی یه خواهر بنام ون گیل داشت که 2 سال از او کوچکتر بود . زمانی که چوی 6 ساله بود پدرش با او ،برادر و خواهرش و همچنین معشوقه اش نوک جو نقل مکان کردند .نوک چو از انجایی که کی -سنگ بود(افرادی شبیه گیشاهای ژاپنی ) میدانست که چگونه مردان را مهار کند .او از سیگار کشیدن ؛نوشیدن ؛ و بازیهای کارتی لذت میبرد اما در اشپزی تبحر خاصی داشت و بسیار خوب اواز پانسوری (موسیقی سنتی کره ای ) می خواند.نوک جو بعدها نامادری بچه ها شد و های جون مادر چوی بدون اعاده قانونی طلاق رها شد .





    ژنرال چوی میگفت ....اموزش من در اثر یک رویداد معروف در طول اشغال ژاپن اغاز شد. در سال 1930 گروهی از دانشجویان ژاپنی به گروهی از دانشجویان دختر کره ای که در یک قطار عازم شهر گوانگ جو بودند طعنه زده و انها را مورد ازار و اذیت قرار دادند. به محض ورود انها به گوانگ جو دانشجویان عصبانی و خشمگین کره ای دانشجویان ژاپنی را احاطه کردند و انها را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند .پس از ان پلیس ژاپن سر رسید و بی رحمانه دانشجویان کره ای که از خود دفاع کرده بودند را کتک زد .داستان این حادثه به سرعت در تمام کره پخش شد .دانشجویان کره ای در اعتراض به اقدامات ظالمانه ی دانشجویان و پلیس ژاپن دست به اعتصاب زدند و مدارس کره ای را تعطیل کردند .من بعنوان یکی از رهبران گروه اعتراضی در مدرسه حاضر شدم و یک اعتصاب به کارگردانی من در مدرسه انجام شد.برای این کار من از مدرسه ژاپنی اخراج شدم .





    ژنرال چوی میگفت ....من به مدت 7 سال اموزش خوشنویسی و مطالعه درباره شخصیت های چینی را ادامه دادم.پدرم از مهارت و تسلطی که من در طول این سالها بدست اورده بودم راضی بود .در طول این زمان من علاقمند شدم که بیشتر درباره فرهنگ غربی ، علوم و قوانین انها یاد بگیرم .برخی از دوستان من درباره غرب در ژاپن تحصیل میکردند.وقتی که انها برای تعطیلات به خانه خود امده بودند درباره مطالعات خود به من گفتند و من را تشویق کردند که به انها در ژاپن بپیوندم .اینگونه بود که من تصمیم گرفتم به ژاپن بروم.





    ژنرال چوی میگفت ....چند روز قبل از اینکه من به ژاپن بروم تمام پولهایم را در یک بازی کارتی (پاسور) از دست دادم. این پول تمام دارایی من برای سفر و زندگی در ژاپن بود.من از اقای هور خواهش کردم که مقداری از پولی که من دربازی کارتی از دست داده ام را به من بازگرداند اما او قبول نکرد .وقتی که او داشت از انجا خارج میشد من بطری جوهری را که در نزدیکی ام بود برداشتم و ناخوداگاه بطری را به پیشانی او زدم .در حالی که جوهر و خون از چهره او سرازیر میشد من پولم را از جیبش برداشتم و فرار کردم و هر چه سریعتر خانه را ترک کردم.چند روز بعد من به کیوتو ژاپن رسیدم .من می دانستم که بدون یادگیری یک هنر رزمی برای دفاع از خود هرگز نمیتوانم به شهرم بازگردم.من برای اولین بار تصمیم گرفتم بوکس را اموزش ببینم اما دوستم کیم هیون سو از من خواست و من را متقاعد کرد که به تماشای کلاس کاراته در دانشگاه دونگ دای سا بروم و بعد از ان تصمیم بگیرم. چند روز بعد من شروع به اموزش کارته کردم .





    ژنرال چوی میگفت ....هدف اصلی من درکیوتو این بود که بتوانم وارد دبیرستان شوم .برای یک سال ونیم من پیوسته زبان انگلیسی و ریاضیات را اموزش میدیدم و کاراته تمرین میکردم .اما من برای ورود به کلاس چهارم دبیرستان موفق نبودم بنابراین من به توکیو نقل مکان کردم چون فکر میکردم که در توکیو شانس بهتری برای ثبت نام در مدارس وجود دارد .یک دوست خوب از شهرم بنام لی یونگ ریون که در توکیو زندگی میکرد به من کمک کرد و من دوباره زبان انگلیسی ،ریاضیات و کاراته را اموزش دیدم .
    من در امتحان ورودی قبول شدم ودر کلاس چهارم ثبت نام کردم ودر نهایت وارد دانشگاه حقوق چوانگ انک شدم .در دانشگاه من کاراته را زیر نظر استاد گیچین فوناکوشی بنیان گذار شوتوکان اموزش دیدم. من به طور مداوم تحت نظر استاد فوناکوشی اموزش دیدم ودر تمرین ویژه خواب گردی از شهر توکیو تا شهر کاماکورا شرکت کردم .بعد از اینکه کمربند مشکی دان 2 کاراته را دریافت کردم با یکی از دوستانم بنام یون بیونگ این شروع به اموزش کاراته بروی سقف ساختمان ymca در توکیو کردم.استاد یون در سال 1945 به کره بازگشت و باشگاه وون باب را در ساختمان ymca سئول کره افتتاح کرد.




    در پایان سال 1942 من هم مانند بقیه باور داشتم که ژاپن در جنگ پیروز نخواهد شد و به همین خاطر بسیار احمقانه بود که من بخواهم به ارتش ژاپن بپیوندم اما در همین بین اکثر دانش اموزان کره ای در ژاپن امکان رفتن به مدرسه را نداشتند و به اجبار به ارتش ملحق میشدند .من بهمراه هموطنانم تصمیم به مخفی شدن گرفتم و از این کاروانسرا به کاروانسرای بعدی میرفتم تا از فراخوانده شدن به ارتش بگریزم اما بالاخره پلیس من را دستگیر کرد ودر تاریخ 20 اکتبر 1943 به اجبار به ارتش پیوستم. اولین ماموریت من در ارتش کار در اصطبل و رسیدگی به اسب هایی بود که توسط ارتش برای حرکت دادن تجهیزات و غیره استفاده میشد. در ان زمان من از نام کره ای خودم استفاده نمیکردم و باید نام ژاپنی را برای خود انتخاب میکردم. من نام ژاپنی نیشیاما یوسیکی را برای خودم انتخاب کردم و به سئول بازگشتم تا به دیگر دانش اموزان فراخوانده شده کره ای برای اموزش های اولیه در باشگاه ملی سئول ملحق شوم.بعدها به گروهان 42 از دسته ی پیونگ یانگ فرستاده شدم.در بین رنک ها مقاومت زیادی بود. مدت زمان کوتاهی بعد ازاینکه ما رسیدم من وارد گروه 30 نفره ی دانش اموزان -سربازان کره ای شدم که قصد فرار به سوی کوهستان بائک دو در مرز منچوری کره را داشتند.قرار بود که ما بعد از ان به ارتش زیر زمینی ازادی بخش کره بپیوندیم و برعلیه اشغالگران ژاپنی بجنگیم .نقشه فرار ما شکست خورد و همه ما دستگیر و متهم به خیانت شدیم .درنهایت من به 7 سال زندان محکوم شدم اما بعدها حکمم تغییر کرد وقرار شد در 18 اگوست سال 1945 اعدام شوم .درست 3 روز قبل از تاریخ اجرای حکم کشورم کره از زیر اشغال ژاپن ازاد شد و من در تاریخ 15 اگوست 1945 از زندان پیونگ یانگ خارج شدم .





    ژنرال چوی درباره اتفاقاتی که در زندان پیونگ یانگ افتاد میگفت .....
    ما 4 نفر بودیم که به زندان دان چون تنس در پیونگ یانگ فرستاده شدیم .من ،هام یونگ کیم ،سوونگ کوا پار و دو سولی . انها ما را به 4 سلول انفرادی بردند.هر سلول انفرادی زندانبان خودش را داشت.ما مجبور بودیم که روبه دیوار زانو بزنیم و انها برای ما کتاب می خواندند و مااجازه نداشتیم حتی سرمان را تکان دهیم ویا دراز بکشیم. وقتی ما میخواستیم حمام کنیم باید زندانبان خود را صدا میزدیم و او ما را برای حمام به گوشه ای از سلول میبرد ودر حالی که او داشت ما را تماشا میکرد ما حمام میکردیم درحالی که حتی نمی توانستیم به اطراف حرکت کنیم.بعد از حدود 5 ماه در سلول انفرادی ، من تازه متوجه شدم که ژنرال هام یونگ کین در سلول کناری من است. یک دیوار چوبی بین سلول های ما بود. من برای چند ماه به یک گل میخ خیره شدم بودم تا توانستم یک سوراخ کوچک کشف کنم .ما بین خود یک رمز اختراع کردیم و از طریق سوراخی که من کشف کرده بودم با یکدیگر صحبت میکردیم . من دران زمان وقتی به خودم نگاه میکردم خودم را بعنوان اولین ادیسون کره ای می دیدم .





    ژنرال چوی میگفت ....هر زندانبان فرد مورد علاقه ی خود را داشت. نگهبان زندان من شخصی بود که من را دوست داشت. او درب سلولم را با کلید باز میکرد و به سلولم می امد و از من می خواست که به او کاراته اموزش دهم. در بهار سال 1944 انها من و سوون کوا پار را از سلولمان بیرون اوردند. این خیلی عجیب بود چون دو زندانی هرگز اجازه نداشتند که با هم باشند. وقتی که من بیرون امدم سوون کوا پار و نگهبان سلولش که به او علاقه داشت و یک پیش خدمت انجا بودند. من و سوون کوا پار اگه چه همدیگر رو دیدیم اما نتوانستیم باهم صحبت کنیم چون ما اجازه چنین کاری را نداشتیم. زندانبان از من خواست که به او کاراته را اموزش دهم. او به پیشخدمت گفت که چند کاشی بیاورد و از من خواست که انها را بشکنم و من بسیاری از کاشی ها را شکستم و انها من را تشویق کردند. تا قبل از ان روز صدها هزار نفر من را تشویق کرده بودند اما من هرگز چنین تشویق پرشوری مثل تشویق این 3 نفر ندیده بودم .بعد از ان روز رابطه ما با هم دوستانه شد و انها برای یادگیری کاراته به سلول من می امدند. این اولین باشگاه من بود.





    ژنرال چوی میگفت .....در ژوئن سال 1949 به من دستور داده شد که در مدرسه نظامی اموزش پیشرفته در امریکا حضور یابم. در ان روزها من تازه ازدواج کرده بودم ودر دوران ماه عسل بودم و واقعا نمیخواستم که همسرم را ترک کنم اما من یک سرباز بودم و باید از دستورات اطاعت میکردم .تحت رهبری کلنل چوی دوک شین چهار نفر ازما سوار کشتی که عازم امریکا بود شدیم. یک روز در طول سفر من داشتم بروی عرشه کشتی تمرین ضربات پا را انجام می دادم. در هنگام ضربه زدن یکی از کفشهایم به هوا پرتاب شد ودر اقیانوس ارام فرود امد. من نمیتوانستم فقط یک کفش بپوشم و به همین خاطر وقتی که هوا تاریک شد من کفشم را در داخل اقیانوس پرتاب کردم و به اتاقم برگشتم .به محض ورود به ایالات متحده ما ابتدا به مدرسه نیروی زمینی در فورت رایلی ایالت کانزاس و سپس به مدرسه تربیت ژنرال در فورت بینینگ در جورجیا رفتیم .در طول اموزش نظامی ها من فرصت پیدا کردم که تکنیک های تانگ سو را به دوستانم نشان دهم. ما در 23 ژوئن سال 1950 دو روز قبل از وقوع جنگ در کشورم فارغ التحصیل شدیم و با عجله به کره جنوبی برگشتیم. به محض ورود، به من دستور داده شد که مدرسه ی اموزش افسر را تشکیل دهم. در حالی که من بعنوان معاون سرپرست مدرسه خدمت میکردم استاد لی ون کوک بنیان گذار چانگ دو کوان به دیدن من امد. او به من گفت که به دلایل شخصی ژاپن را ترک کردم و از من خواست که رئیس چانگ دو کوان شوم و من نیز درخواست او را قبول کردم اما از انجایی که من یک ژنرال ارتش بودم من بعنوان رئیس افتخاری و استاد سون دوک سون بعنوان رئیس چانگ دو کوان منصوب شد. هنگامی که نیروها از خط موازی 38 ام گذشتند من برای سپاهیان اول انتخاب شدم .یکی از وظایف من این بود که یک جلسه کوتاه با ژنرال داگلاس مک ارتور فرمانده نیروهای سازمان ملل متحد داشته باشم. او از خط مقدم جنگ بازدید کرد و من بعنوان مسئول راهنمای او انتخاب شدم . بسیاری از ژنرال های نیروهای سازمان ملل با او امده بودند. پس از 30 دقیقه من از او پرسیدم اگر سوالی هست من جوابگو هستم و او پاسخ داد هیچ سوالی نیست همه چیز بسیار روشن است و سپس او به سمت من نزدیک شد ودر حین دست دادن نام من را پرسید.





    ژنرال چوی میگفت ...زمانی که من بعنوان ستوان دوم به هنگ چهارم ستاد در کوانگ جو کره وارد شدم نیروهای پلیس محلی به خوبی سازمان یافته شده بودند. انها یک نیروی بزرگتر با قدرت بیشتر از ما در ارتش، ساخته بودند. غالبا افسران پلیس، پرسنل نظامی را به اتهام جزئی دستگیر و سپس برای مجازات انها را مورد ضرب و شتم قرار میدادند و این برای من غیر قابل تحمل بود و دستور دادم که هیچ پرسنلی نمیتواند در خارج از محوطه نظامی به تنهایی سفر کند و تانگ سو (کاراته ) را بعنوان بخشی از اموزش نظامی قرار دادم اما من بخاطر این تصمیمم عذاب وجدان گرفته بودم و احساس شرم میکردم چون من بعنوان یک مرد کره ای همیشه از ژاپنی ها نفرت داشتم به همین خاطر برای من دردناک بود که به سربازان کره ای کاراته را اموزش دهم و همین باعث شد که من تحقیقاتم را در هنرهای رزمی اغاز کنم .من می خواستم یک هنر رزمی کره ای جدید متناسب با ذهنیت سربازان کره ابداع کنم .در ماه مارس 1946 من تحقیقاتم را اغار کردم و بیش از 9 سال شب و روز بروی ان کار کردم تا اینکه در 11 اوریل 1955 هنر رزمی تکوان-دو را از روی تحقیق ،قدرت ،ریاضیات و فلسفه بوجود اوردم .در مجموع من بیش از 3200 تکنیک را ساختم ،2000 تکنیک دست و بیش از 1200 تکنیک پا.

    ناگفته های زندگی ژنرال چوی هونگ هی  بنیانگذار  تکوان-دو             (قسمت اول)


    ادامه دارد ....



    نویسندگان ......
    سیامک فلاحی
    علی حاجی پور
نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربران برچسب زده شده

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •