ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی «ورود به سایت» کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمی‌شود، اینجا را کلیک کنید.





اشتراک های دانلود از ایران یو اف سی

در این بخش میتوانید اشتراک های دانلود از سایت را مشاهده و خریداری نمایید .

Team Xtreme Tehran
آموزش جوجیتسو برزیلی محل تبلیغ شما IWE محل تبلیغ شما
نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1
  1. #1
    مدیر بخـش

    مــدیر بخش
    تاریخ عضویت
    2014/08/12
    نوشته ها
    174
    1,205
    مبارز مورد علاقه AlanPatrick_Headshot

    17 ایپ من استاد افسانه ای کونگ فو (وینگ چون ) قسمت سوم

    ایپ من استاد افسانه ای کونگ فو (وینگ چون ) قسمت سوم

    ایپ من استاد افسانه ای کونگ فو (وینگ چون ) قسمت سوم

    __________________________________________


    ایپ من استاد افسانه ای کونگ فو (وینگ چون ) قسمت سوم



    ایپ من با شاگردان خود دوست بود درعین حال وجهه خود را نیز از دست نمیداد.او از بودن با شاگردانش لذت میبرد وبه انها عشق می ورزید .گاهی تا پاسی از شب وتا ساعت 3یا4 بامداد با شاگردان به خوردن غذا .خندیدن .وچای نوشیدن مشغول بود ویا به دیدن انها میرفت وبعد به خانه برمی گشت و3یا4ساعت می خوابید .بعد از بیدار شدن مجددا برای صرف چای پیش شاگردان خود میرفت. بین روز چرتی میزد وپس از ان تا ساعت 10 شب در کلاس شبانه به تدریس مشغول میشد .روزهای او به همین روال میگذشت .


    یکی از داستانهای ایپ من

    درحدود سال 1918 فردی از شمال چین که مربی رشته پرینگ مانتیس بود به محل انجمن هنرهای رزمی فوشان امد. در این انجمن اساتید مجرب بسیاری اموزش میدادند .این استاد پس از مشاهده انها گفت که
    هیچ کس در فوشان نمی تواند هنرهای رزمی چینی را به درستی تدریس کند زیرا از تکنیک وفن صحیح ان اگاه نیستند .او برای اثبات ادعای خود مبارز طلبید .شهر به تکاپو افتاد تا یک نماینده را برای مبارزه انتخاب کند.گروهی کسانی را نام بردند که خیلی پیر بودند وگروهی هم خیلی جوان بودند .سرانجام از یک پزشک گیاهی شناخته شده به نام لی کونگ هوی خواستند شخصی را انتخاب کند .دکتر لی یکی از دوستان ایپ من بود.ایپ من مبارزه را قبول کرد.تاریخ وزمان مبارزه مشخص شد وقرار شد مبارزه در یک سالن نمایش انجام شود.تماشاچیان بلیط گرفتند .فقط 1روز برای مسابقه وقت دادند.رقیب ایپ من قبل از مسابقه پاتوق او را پیدا کرد و وقتی ایپ من را دید ادعا کرد که میتواند او را با یک مشت شکست دهد وسپس با روش مخصوص خود مشت فونیکس قدرتمندی به دیواری که از جنس سنگ وملات بود کوبید .ضربه مشت او در دیوار فرورفتگی ایجاد کرد.همه با دیدن این حرکت گفتند که ایپ من نمی تواند اورا شکست دهد .وقتی او داشت اتاق را ترک میکرد ایپ من به او لبخندی زد.روز مسابقه فرا رسید .200 نفر برای دیدن امده بودند .داور برای انکه مشخص کند کدام مبارز باید مسابقه را شروع کند سکه پرتاب کرد وسکه به نفع ایپ من افتاد.ایپ من موقعیت پشت به تماشاچیان را انتخاب کرد تا در میان همشهری هایش که از فوشان برای تماشای مبارزه امده بودند شناخته نشود .مسابقه شروع شد و ان مرد با فن مشت فونیکس به طرف ایپ من حمله کرد وایپ من نیز با فن بیولاپ یا فن گرفتن .کشیدن و پرتاب کردن ضربه اورا پاسخ داد و او به هوا پرتاب شد و روی یکی از میزهای چای فرود امد .سر و دنده او شکست و مبارزه خیلی زود تمام شد.

    مردم امده بودند که مبارزه طولانی را ببینند لذا از ایپ من خواستند تماشاگران را با حرکات نمایشی حداقل به مدت 30 دقیقه سرگرم کند .ایپ من بعد از این مبارزه در فوشان شهرت یافت .


    ایپ من با چیونگ وینگ سینگ ازدواج کرد.او صاحب 4 فرزند شد.2 پسر بنامهای ایپ چون و ایپ چینگ و 2 دختر بنامهای ایپ ارسون وایپ اروون
    دربین سالهای 1941 تا 1943 همسر ایپ من بیماری ناعلاج گرفت وبعد از مدتی درگذشت وایپ به تنهایی 2 پسر و 2 دختر خود را بزرگ کرد واین کار تا سال 1949 ادامه پیدا کرد .


    درسال 1963 یک شب پس از کلاس ایپ چینگ پسر ایپ من احساس گرسنگی کرد .او از پدرش خواست که بیرون بروند وچیزی بخورند .ایپ من از پیشنهاد او استقبال کرد.پس از صرف شام یک اسکناس 10 دلاری هنگ کنگ پرداخت کرد.در ان زمان با 10 دلار هنگ کنگ چیزهای زیادی میشد خورد .تحویلدار بقیه پول ایپ من را فقط سکه داد .ایپ من بجای اینکه سکه ها را در جیب بگذارد در دستانش با انها بازی میکرد وبه همراه ایپ چینگ از رستوران خارج شد .در راه منزل 4 مرد ایپ من و پسرش را محاصره کردند وبا لحن خشنی گفتند.. پیرمرد امشب چیزی نخورده ایم چطوره این سکه ها را به ما بدهی ؟ ایپ من گفت اگر می خواهید پولهای من را سرقت کنید باید یک چاقو یا یک وسیله برای حمله داشته باشید. چطور ممکن است فقط با حرف پول ها را به شما بدهم ؟ انها اعتماد بنفس را درچشمان ایپ من دیدند و ترسیدند ودر خواست کردند که فقط لطف کند و ان پول را قرض بدهد .ایپ من گفت ..من شماها را نمیشناسم ونمی توانم پولی به شما قرض بدهم .انها از دیدن حالت استاد به وحشت افتادند و فرار کردند .


    در منزل ایپ من بر روی دیوار تصویر بزرگی از ایپ من نقاشی شده بود


    ایپ من هرچه برای اموزش به شاگردانش لازم بود به کار میگرفت .یکی از شاگردان او از مبارزه واهمه داشت .روزی برای انکه شاگرد به ترس خود غلبه کند با او به یکی از خیابانهای هنگ کنگ رفت تا بهانه ای برای درگیری پیدا کند .ایپ من درخیابان مردی قوی جثه با ظاهری خشن را دید وبا خود گفت که این مورد خوبی است .ایپ من به او گفت عجب صورت پر دست اندازی داری ؟ زیرا صورت ان مرد مثل پوست پرتقال ناصاف بود.ان مرد نگاهی به ایپ من و شاگردش کرد وجرات نکرد که درگیر شود.بعد از چند لحظه پا به فرار گذاشت .حالا این فرار نقشه خود استاد بود یا خیر را هیچ کس ندانست .درس مهم درباره این موضوع این بود که اگر کسی ما را تحریک کرد درگیر شدن خطاست .ایپ من با این عمل به شاگرد خود سه اصل مهم را یاداور شد .غلبه بر ترس .ارتباط با دنیای خارج و تسلط برنفس.



    یک روز نمایندگان انجمن هنرهای رزمی چین در انجمن ورزشی وینگ چون جهت گفتگو دور هم جمع شده بودند .دریکی از بحث ها مدیر وقت انجمن ورزشی وینگ چون بدون هماهنگی با ایپ من نرخ توافق شده قبلی اموزش را تغییر داد .این کار چنان ایپ من را عصبانی کرد که با شاگردان خود بعنوان اعتراض انجمن را ترک کردند .ایپ من می گفت برای ما اصول و ضوابط مهمتر از پول است .شما باید اول با من صحبت میکردید .



    ایپ من دارای یک مزرعه بزرگ بود که کسب و کار صادرات کالا را انجام میداد و نقش مهمی در اوردن شهرت داخلی با پارچه های ساخته شده از کرم ابریشم در فوشان را ایفا میکرد .





    ادامه دارد ........





    نویسنده ...علی حاجی پور



نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربران برچسب زده شده

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •